تبلیغات
ارتباط با مدیر
آرشیو مطالب
کلک رشتیوصیت نامه شهید نواب صفویگپ شهدانامه عشقبه خدا شهدا زنده اندمعجزات حضرت سید الشهداعملیات چه خبرفقد اذی اللهعاشق حضرت زهرایاد حضرت روح الله بخیرای بی بی کمک کنیاد جنگ بخیربیو گرافی شهید مطهریبیو گرافی شهید رجاییبیو گرافی شهید باهنربیو گرافی شهید باهنربیو گرافی شهید همتبابای شهیدم سلامبا اجازه بابای شهیدم بلهاینم نمونه ای دیگر از قدرت خدا و شهدابازم امام رضا کمک کردتوطئه کثیفعیذ امام زمانامام رضاپیامبر اعظمتابستان 1387بهار 1387زمستان 1390
دیگر امکانات
|
نویسنده میثم در پنج شنبه 87/2/19 | نظر
باسلام به عزیزان هم سنگر سری اول از عجایب شهدا رو براتون می زارم ولی خواهشا اگر خوشتون اومد نظر یادتون نره جمعیت رو شور گرفته بود که خبر رسید «آب دارد جاده را قطع مى کند. زائران سوار اتوبوس شوند و فورى از طلاییه خارج شوند». کسى گوشش بدهکار نبود. وقتى اصرار ما را دیدند، با گریه و التماس خواستند شب را در آنجا بمانند، اما اصلا این کار شدنى نبود. وضعیت منطقه طورى بود که هیچ کس اجازه نداشت کاروانى را در طلاییه نگه دارد. بلندگویى دستى چد بار اعلم کرد: «برادران سریعاً سوار شوند، جاده دارد بسته مى شود و اگر اتوبوس بماند، شاید چند روز یا چند هفته مجبور به توقف شود»; اما حرکت عشقبازى بچه ها با شهداى معراج چیز دیگرى بود. به ذهنمان رسید اتوبوس سریع از بردگى رد شود. بعداً بچه ها را پیاده عبور مى دهیم. اتوبوس رفت و زائران همچنان التماس مى کردند که شب را در کنار شهدا و قتلگاه آنان بمانند. ناخودآگاه براى این که از سر خود باز کنم، گفتم «اینجا تنها کسى که حق دارد شما را نگه دارد، شهدا هستند. از آنها بخواهید.» زائران از ما جدا شدند و به سمت معراج شهدا که 86 پیکر شهید از جمله شهید محمد نصر در آن حضور داشتند رفتند و دست به دامان آنان شدند. اصرار ما براى بیرون کردن بچه ها فایده اى نداشت. آب جاده را گرفت. بریدگى جاده حدود ده کیلومتر عقب تر از مقر است و امکان پیاده روى وجود نداشت. دعاى زائران و وساطت شهیدان کار خود را کرده بود. اولین کاروان به واسطه توسل به شهدا در طلاییه تا صبح در محضر شهیدان توفیق حضور یافت. فردا صبح آب کم شد. جاده قابل عبور بود. اتوبوس آمد و بچه هاى بوشهر سوار شدند و رفتند. خیلى از کاروان ها تا نزدیکى پاسگاه طلاییه مى آمدند و با دیدن وضیعت برمى گشتند، اما این بچه ها خطر را خریده بودند و ماندند. با رفتن کاروان، سکوت بار دیگر بر همه جا حکمفرما شد و گویى در صحرا هیچ اتفاقى نیفتاده است. ... شک ندارم ده ال، صد سال و شاید هزار سال دیگر پیکر شهید دیگرى از زیر خاک هاى طلاییه خارج شود که به استقبال زائرانش برود و حقانیت راه یاران خمینى را فریاد بزند; یارانى که حسین(ع) را فریاد زدند و تا ابد قبر و قتلگاه آنان، نشانه و قبله گاه آزادگان و دلسوختگان است. وضو مى گیرم، کفش هایم را از پا در مى آورم و آهسته گام بر مى دارم و نجوا مى کنم: «غریب مادر حسین(ع)». لینک دوستان ما
آخرین مطالب وبگاه
|
درباره وبگاه
به قول حاج آقا بهجت .......العبد یه نوکر یه مدافع حرم لینک های مفید
موضوعات وبگاه
پیوندهای روزانه
|